
من این پریشانی را دوست دارم
بغض آسمان دلتنگی را دوست دارم
گذشت و دلم عاشق شد ، بیشتر گذشت و دلم دیوانه ات شد من این دیوانگی را دوست دارم
چه بگویم از دلم ، چه بگویم از این روزها ، هر چه بگویم ، این تکرار لحظه های با تو بودن را دوست دارم
بی قرارم ، ساختم با دوری ات ، نشستم به انتظار آمدنت ، من این انتظارها و بی قراریها را دوست دارم
چونکه تو را دارم ، چون به عشق تو بی قرارم، به عشق تو اینجا مثل یک پرنده ی گرفتارم
به عشق تو نشسته ام در برابر غروب ، این غروب را با تمام تلخی هایش دوست دارم
من این نامهربانی هایت را دوست دارم ، هر چه سرد باشی با دلم، من این سرمای وجودت را نیز دوست دارم
من این بی محبتی هایت را دوست دارم ، هر چه عذابم دهی ، من آزار و اذیتهایت را دوست دارم
هر چه با دلم بازی کنی ، من این بازی را دوست دارم
بقیه ادامه مطلب
موضوعات مرتبط: مـتــــن عـاشقـانه(هر چه باشی دوست دارم)
برچسبها: مـتــــن عـاشقـانه , هر چه باشی دوست دارم
ادامه مطلب
آرامشی عجیب دارم… گرم و باورنکردنی چون دستان مهربان تو… منم و شرمساری لحظه هایم با تو…
تویی و غروب های پرحادثه ات در کنار من… من چشمانت را دوست دارم… بر اشک هایت میبارم…با
خنده هایت جان میگیرم… درنگ کن…محبوب من؟!یادم هست..! گریه میکردم و انگار تو بودی و می
شنیدی صدای گریه های کودکانه ام را… من ساده هستم،مثل نگاه عروسک هایت… من بیتاب هستم و
غرق در کودک درون خویش… از همان لحظه ای که چشم بازکردم بی تو گریستم، تا در روزهایی عجیب
تو را یافتم… در غروبی سنگین… چشمانم برق میزد شاید و من آگاهانه خندیدم…ترانه ی عشق برای با
تو بودن هایم سرودم…من،کودکی ام…روزها وشب هایم،لحظه هایم را صاف وساده تقدیم تو کرده ام…تو
اینجایی پیش من…و تو خوب میدانی که چه بهای سنگینی را برای یک لحظه بودنم با تو پرداخت کرده
ام…تو میدانی شاید راز درون مرا…تو میفهمی عمق نگاهم را…باورهایم را دوست داری و من آرام میخندم…
موضوعات مرتبط: متن عاشقانه
برچسبها: متن عاشقانه
دوستت دارم ای تو که در قلبت نیستم ، میخواهمت ای تو که مرا نمیخواهی
حسرت شده برایم آن لحظه که بگویی مرا میخواهی…
همه میدانند ،دلم تنها تو را میخواهد ، اما چه افسوس که عشق نغمه غمگینی برایم میخواند
در حسرت تو ماندن مثل لحظه ی بی بال و پر پریدن است ، در حسرت تو ماندن ، مثل لحظه ی در کویر خشک دویدن است ، مثل بی هوا نفس کشیدن است…
…
عاشقت هستم عزیزم ، کجایی که بی تو دارم شب و روز اشک میریزم…
عاشق هستم و تنها ، هیچکس نمیفهمد حال مرا …
دوستت دارم ای تو که نمیدانی قلبم دیوانه ی تو است، تمام وجودم پر از تمنای تو است…
همیشه در رویاهای خودم به سر میبرم ، چقدر دلخوشی به قلبم بدهم؟؟؟ ، تا کی به خیال آمدنت از آن دوردست ها به سوی سایه ی خیالی ات بدوم؟
نه انگار نمیشود همچنان تنها به خیال داشتنت زندگی کرد ، یخ زده ام دیگر در این اتاق سرد…
هر چه خورشید میتابد آب نمیکند این تن یخ زده را …
…
دوستت دارم ای تو که در قلبت نیستم ، میخواهمت ای تو که حتی برایت آشنا نیستم…
غریبه ای از خاک تنهایی که عاشق تو است ، مدتهاست تنها و گرفتار تواست…
همیشه شب را به عشق بودنت سر میکنم ، فردا که می آید روز را از نو با حسرتی سرد شب میکنم…
برچسبها: حسرت سرد , متن عاشقانه
